اينشتين سر سفره هفت سين دکتر حسابي، (راست یادروغ)

دکتر مهدي زارع
به تازگي در برخي سايت ها و رسانه هاي ايران به داستاني مربوط به سفره هفت سين مرحوم پروفسور «محمود حسابي» استاد فقيد فيزيک دانشگاه تهران در دانشگاه پرينستون و حضور «آلبرت اينشتين» و جمع مهمي از فيزيکدانان هم عصر او سر اين سفره اشاره شده و به طور گسترده يي تصويري که مربوط به «آلبرت اينشتين» و «کورت گودل» (رياضيدان بزرگ) است، به عنوان تصوير «اينشتين» و پروفسور «حسابي» معرفي شده است،(متن بالا) البته در مورد ماجراي سفره هفت سين نيز به خاطرات مهندس «ايرج حسابي» استناد شده که با رجوع به سايت بنياد حسابي چنين خاطره و عکسي را آنجا نديدم و اساساً نمي دانم انتساب اين مطالب به مهندس «ايرج حسابي» چقدر به واقعيت نزديک است. ولي به هر حال بيان عمدتاً اغراق آميزي که ايشان براي توصيف فعاليت هاي مرحوم پدرشان به کار مي برند، چه بسا در اشاعه اين نوع مطالب به نام ايشان کمک کرده باشد. به هر حال اين تصوير «آلبرت اينشتين» و «کورت گودل» را در اينجا آورده ام تا ديگر کسي رجوع اشتباه به آن در وب سايت هاي فارسي زبان ندهد. مطالب مربوط به اين عکس را هم در آدرس لينک (http://www.braungardt.com/Physics/Einstein/Einstein.htm) مي توانيد ببينيد (عمدتاً در مورد اينشتين).
واکنش به اين موضوع نيز از سوي دکتر «رضا منصوري» استاد فيزيک دانشگاه شريف و شخصيت برجسته علمي کشور در مجله نجوم، شماره فروردين و ارديبهشت 88 چاپ شده که همگان را به خواندن آن تشويق مي کنم. ولي نکته من در اين يادداشت آن است که با بيان مطالب اغراق آميز، نمي توانيم به توسعه علمي کمک کنيم. اينکه يک دانشمند در مراحلي از کارش با اشخاص مهم و درجه اول ديدار داشته باشد و ما آن را به صورت يک داستان به صورت همکاري و تبادل نظر و هم ارزي دانشمند هموطن مان و در نهايت تزريق حس بي دليل برتري استاد هموطن از شخصيت شناخته شده جهاني درآوريم، کمکي به رشد و ترويج علم در ايران نمي کند که هيچ، به رواج غيرعلم و شبه علم در ميان جوانان مي انجامد. علم با شبه علم فرق دارد و با صرف احساسات بي پايه نيز نمي توان دستاوردهاي ديگران را مال خود کرد. البته هر شاخه از علم بزرگان و دانشمندان و دانشگران خاص خود را دارد بنابراين مطالبي که مورد تاييد اصحاب نظر در آن شاخه از علم نباشد، جايگاهي نيز در آن حوزه تخصصي ندارد. ضمناً وب سايت هاي فارسي نيز بد نيست قبل از انعکاس هر مطلب، حداقل در همين اينترنت صحت و سقم آن را جست وجو کنند.
جايگاه واقعي دانشمندان و دانشگران، به ويژه آنها که از نسل اول متخصصان ايراني تحصيلکرده در خارج از کشور (بيشتر اروپا) بوده اند، بايد از زاويه بنيانگذار و ايجادکننده بودن آنها مورد توجه قرار گيرد. قبل از اين نسل، عملاً هيچ زيرساخت علمي مدرني در کشور وجود نداشته است و آنها (مرداني همچون مرحوم دکتر حسابي) افرادي بوده اند که با زحمت بسيار به ايجاد دانشگاه، دانشکده و مراکز پژوهشي در ايران همت گمارده و اين زحمات را هنگامي متحمل شده اند که کمتر مسوولي در کشور اساساً معني دانشگاه و دانشکده را متوجه مي شد. (به ماجرايي توجه کنيد که مرحوم دکتر «حسابي» براي طرح پيشنهاد تاسيس دانشگاه در زمان پهلوي اول مجبور مي شود توضيح دهد که دانشگاه چيست و به چه درد مي خورد.) بنابراين ايفاي نقش تاسيس کننده براي اين بزرگان علوم جديد (علوم تجربي) در ايران، بزرگ ترين و مهم ترين دليل براي بزرگداشت جايگاه علمي استاداني چون دکتر «محمود حسابي» است. البته بديهي است سرگذشت زندگي ايشان که بسيار پرنوسان و با زحمات بسيار (به ويژه در کودکي) توانسته اند با پشتکار و پايمردي، راه علم را بپيمايند و به درجات عالي علمي برسند، براي بسياري از جوانان و علاقه مندان به علم، سرمشق جالبي است که مي تواند اميدبخش باشد (حتي براي آن دسته از جوانان که فرصت هاي پيشرفت را براي خود، گوناگون و در دسترس نمي بينند). به اين ترتيب که راه بزرگاني چون مرحوم دکتر «حسابي» را بپيمايند و البته در اندازه ها، توانايي ها و امکانات زمانه شان (که از بسياري از جهات با زمانه دکتر «حسابي» بسيار متفاوت است) در آن راه پيشرفت کرده و از طريق علم آموزي به جايگاه شايسته و بايسته يي برسند.
البته طبيعي است که امکان کسب چندين مدرک کارشناسي و دکترا (حتي براي کساني که استعداد فوق العاده داشته باشند) در حال حاضر نه وجود دارد و نه اصلاً منطقي است که جواني حتي با استعداد خارق العاده در حال حاضر بخواهد (يا بتواند) پي درپي مثل مرحوم دکتر «حسابي» چندين مدرک کارشناسي يا کارشناسي ارشد يا دکترا کسب کند. تخصصي شدن و گسترش حوزه هاي خاص علم و توسعه دوره هاي پژوهشي پسادکترا در جهان و اکنون در ايران و همچنين فرصت هاي متعدد براي دوره هاي پژوهشي و عضويت در تيم هاي پژوهشي که با بالاترين کيفيت در دنيا (و در ايران) وجود دارد، فرصت هاي نويني است که هر جواني بتواند پس از اخذ مدرک دکترا، در همان حوزه تخصصي خويش به پيشرفت هاي بيشتر دست يابد. زمانه عوض شده و معيارهاي رشد علمي نيز با حدود 80 سال پيش همخواني ندارد. (البته بعضي از معيارهاي رشد علمي حتي با 20 يا 10 سال پيش هم متفاوت شده است،)
ولي آنچه مهم است، آن است که در هر زماني، با راستگويي و ارائه تصويري واقعي تلاش کنيم نسل هاي بعدي را به راه علم آموزي و کسب دانش تشويق کنيم. اگر هريک از دانشمندان را انسان هايي غيرواقعي، تک بعدي و بعضاً ماشيني (که انگار مثل روبات فقط هم و غم شان بلعيدن دانش و مدرک بوده و هست،) نشان دهيم، در آن صورت آن چيزي که انتظار داريم در جوانان ايجاد شود، از اين راه ايجاد نمي شود. جوانان با نگاه به شرايط امروزي، فکر خواهند کرد که اگر به طور معمول بخواهند رشد کنند، اگر شرط رسيدن به مدرک دکترا و مشاغل علمي، آن باشد که از همه جنبه هاي زندگي زده شوند، ترجيح مي دهند اصلاً به دنبال چنين مسيري نروند. فکر مي کنند زندگي سعادتمند، حداقل با شرايط کنوني از طريق کسب علم فراهم نمي شود. البته کسب علم، دنبال مشاغل پژوهشي رفتن و رسيدن به مدارج بالا در اين نوع کارها در هر زماني، کاري است که در هر جامعه يي به آساني حاصل نمي شود و زحمات و مشکلات خاص خودش را دارد. ولي واقعيت آن است که به هر حال ارائه تصويري اسطوره يي از دانشمندان و دانشگران به صورت غيرواقعي، اين خطر را دارد که اساساً کسي در پي دنباله روي از آنها نباشد. به باور من تصوير واقعي تمام آنها که در راه علم و توسعه دانش و ايجاد دانشگاه و پژوهشگاه در کشور ما و در تمام جوامع ديگر زحمت کشيده اند، بهترين و قابل باورترين تصويري است که بايد در رواج آن کوشيد و نسل هاي بعدي را با آن آشنا کرد. واقع بيني و واقع گرايي بهترين شيوه نگاه به اين مساله است. همين که بزرگان علم و دانش نقش مثبت و مهم خود را بر زمانه خود گذاشته اند، دليل کافي براي تجليل از آنها است. همين که در زمانه يي که بيشتر هم نسلان اين دانشمندان و دانشگران با انتخاب شيوه هاي ديگري از زندگي، در طول عمر خود بسيار راحت تر مي زيسته اند، ولي استادان و بنيانگذاران دانشگاه ها، پژوهشگاه ها و مراکز پژوهشي، با انتخاب راه علم با تمام مشکلات مبارزه کردند، به جنگ باورهاي غلط رفتند و... خلاصه ابتدا بايد موضوع را جا مي انداختند و بعد به سختي به ايجاد و ساخت دانشگاه مي پرداختند يا کمک مي کردند، خودبه خود کار سترگ اين بزرگان بوده است. همين زيرساخت هاي ايجادشده (دانشگاه ها و پژوهشگاه ها) مکان هايي بوده و هست که نسل هاي بعدي در آنها مي توانند رشد کنند و به توسعه دانش و آزمودن فرضيات علمي بپردازند. پس بايد به روح آنها که آن روز اين زحمات را کشيده اند و امروز در ميان ما نيستند، درود فرستاد و تلاش کرد واقع بينانه جوانان نسل بعدي را با اهميت کار آنها آشنا کرد. يادمان باشد در زماني اين اتفاقات افتاده است که کشور ما تا حد زيادي از قافله رشد علمي در جهان عقب افتاده است و عوارض يک مساله در زواياي گوناگون زيست هموطنان ما در نسل هاي گذشته به صورت شکست هاي تاريخي و معضلات گوناگون اجتماعي در ابتداي قرن گذشته (انتهاي دوره قاجار و ابتداي دوره پهلوي اول) خود را نشان داده بود. پس پر کردن خلأ و رفع عقب افتادگي که ده ها سال براي آن زمان لازم بوده است را نبايد از استادان نسل اول دانشگاه هاي کشور انتظار داشته باشيم (و نداريم).
ولي اينکه بخواهيم اکتشاف هاي علمي، حرکت در مرزهاي دانش، هم ارزي و هم سنگي با افراد مشهور علمي جهان را به افتخارات استادان نسل اول بيفزاييم، در دنياي امروز که دسترسي به اطلاعات و کنترل داده ها از طرق مختلف (به ويژه اينترنت، حتي براي دانش آموزان) بسيار راحت است، کاري برخلاف هدف تشويق جوانان به علم آموزي است. ساحت علم و دانش با تفکر منطقي، نگاه واقع بينانه و زندگي شرافتمندانه عجين است. اينکه کسي را بيهوده و به صورت غيرواقعي در مرزهاي علم تصور و تلاش کنيم نظريات آزموده نشده را به عنوان قوانين علمي و افتخارات علمي خود تلقي کنيم، کاري است که نه از دل آن براي ما «اينشتين» بيرون مي آيد(،) و نه جايگاه «اينشتين» را در تاريخ علم به افتخارات ملي ما نزديک خواهد کرد (و نه لازم است که چنين اتفاقي رخ دهد). افتخارات ملي ما هم اکنون نيز با تلاش هاي واقعي دانشمندان و دانشگران ما که مقالات آنها در سطح درجه يک بين المللي در حال انتشار هستند، در حال شکل گيري است. معرفي مناسب و بجاي مقالات علمي، نظريات آزموده شده، اختراعات واقعاً ثبت شده در سطح بين المللي و کتاب هاي قابل انتشار در سطح جهاني که در همين ايران ما نوشته شده و مي شود (هر چقدر که تعداد آنها کم هم باشد) اسباب افتخار ما است، آنها را به صورت واقعي معرفي کنيم تا جوانان نسل بعدي ما هم با مشکلات آشنا شوند و هم با افتخاراتي که واقعاً مي توان کسب کرد. جايگاه و استاندارد علمي را هم از اين طريق به درستي مي توان شناخت و مي توان فهميد که به درستي اگر در همين کشور خودمان بخواهيم در سطح درجه يک و استاندارد واقعي امروز علمي دنيا حرکت کنيم، معيارها و ملاک هاي سنجش چيست و چگونه قابل کسب است. با طرح مباحث در مورد کارهاي انجام نشده توسط بزرگان علمي درگذشته (که چنين انتظاري نيز به طور منطقي از آنها نمي رفته است)، نمي توان به توسعه علمي کمک کرد. کسي را هم نمي توان از اين طريق به راه علم کشاند.
حکايتي از کتاب خاطرات مهندس ايرج حسابي
اينشتين سر سفره هفت سين دکتر حسابي
در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره هفت سيني براي اينشتين و جمعي از بزرگ ترين دانشمندان دنيا از جمله «بور»،«فرمي»، «شوريندگر» و«ديراگ» و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند. آقاي دکتر خودشان کارت هاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه آن را با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست، تزيين مي کنند و منشأ و مفهوم اين گل ها را هم توضيح مي دهند چون مي دانستند وقتي ريشه مشخص شود، براي طرف مقابل دلدادگي ايجاد مي کند. دکتر مي گفت؛ «براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم اينشتين بدون ويولنش جايي نمي رود، تاکيد کردم سازش را هم با خود بياورد. همه سر وقت آمدند، اما اينشتين 20 دقيقه ديرتر آمد و گفت چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند. من فوراً يک شمع به شمع هاي روشن اضافه کردم و براي اينشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از يکسري صحبت هاي عمومي اينشتين از من خواست با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم؛ ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کرده اند. براي ما ايراني ها شمع نماد زندگي است و ما معتقديم زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد.» آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها اينشتين به من گفت؛ «وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزار ساله چيست. ما براي کريسمس به جنگل مي رويم، درخت قطع مي کنيم و بعد با گل هاي مصنوعي آن را زينت مي دهيم، اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درخت ها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است.» بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز و بعد اين دعا را تحليل و تفسير مي کنند. به گفته ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست، شگفت زده شده بودند. بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي و کوک ويولن اينشتين را عوض مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند. همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي دکتر توضيح مي خواهند. ايشان مي گويند موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست. اينشتين از آقاي دکتر مي خواهند قطعه ديگري بنوازند. پس از پايان اين قطعه که عمداً بلندتر انتخاب شده بود، اينشتين که چشم هايش را بسته بود، چشم هايش را باز کرد و گفت؛ «دقيقاً من هم همين را برداشت کردم» و بعد بلند شد تا سفره هفت سين را ببيند. آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با «س» شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود. بعد توضيح مي دهد اين در واقع هفت چين يعني هفت انتخاب بوده است. تنها سبزه با «س» شروع مي شود به نشانه رويش. ماهي با «م» به نشانه جنبش، آينه با «آ» به نشانه يکرنگي، شمع با «ش» به نشانه فروغ زندگي و ... همه متعجب مي شوند و اينشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد. آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرف ها را نمي زد و نخبگاني مثل اينشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک مي کردند.
بعد يک کاسه آب روي ميز گذاشته و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقاي دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که اين کاسه 10هزار سال قدمت دارد. آب نشانه فضاست و نارنج نشانه کره زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست. اينشتين رنگش مي پرد، عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود. از او مي پرسند چه اتفاقي افتاده؟ مي گويد؛ «ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد، کليسا او را به مرگ محکوم کرد، اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندان تان آموزش مي دهيد. علم شما کجا و علم ما کجا؟،»
خيلي جالب است که آدم به بهانه نوروز، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.
منبع:سایت دیدنیها
به وبلاگ فیزیک خوش آمدید.این وبلاگ برای همه دانش آموزان،دانشجویان،همکاران وهمه دوستداران فیزیک طراحی شده که امیدوارم قابل استفاده برای همه عزیزان باشد.دراین زمینه از همه عزیزان وصاحب نظران کمک می طلبم.البته با توجه به اینکه قریب سه سال در کشور چین ماموریت داشتم سعی کردم بعضی از نکات جالبی که در این کشور پهناور و زیبا دیده ام را نیز در وبلاگ قرار دهم که در قسمت کشور چین قابل رویت هست.لطفابا ارائه نظروپیشنهاددربهترشدن وبلاگ کمک کنید.